جواد نوائیان رودسری | شهرآرانیوز؛ مشهد طی تاریخ هزارودویستساله خود، در حوزه جغرافیای شهری، تغییرات مکرر و متعددی را تجربه کرده است؛ تغییراتی که به زایش یا اضمحلال محلات این شهر میانجامید و در ابعاد و مساحت آنها دگرگونی ایجاد میکرد. البته این رویه، در تقسیمبندی مناطق شهر مشهد همچنان وجود دارد و برحسب نیاز، روند تاریخی خودش را طی میکند.
لازم به یادآوری نیست که آغاز این تغییرات با آغاز تاریخ مشهد یکی است و حتی ایجاد باروی شهر، ابتدا در ۵۱۵قمری به همت شرفالدین ابوطاهرقمی و سپس توسعه آن در میانه قرن دهم هجری قمری و عهد شاه تهماسب یکم صفوی و رساندن طول بارو به هفت کیلومتر، مانع از تغییر و تحول در ساختار محلات و دگرگونی شکل آنها نشد. در تأسیس محلات مشهد و نامگذاری آنها، چندعامل مؤثر را میتوان احصا کرد:
نخست، سابقه موقعیت جغرافیایی محل و نامی که پیشتر محل را با آن میخواندند؛ دوم، افرادی که در توسعه شهری مشهد نقش داشتند وایبسا هسته مرکزی محلات اولیه بر روی اراضی ملکی آنها شکل گرفت و سوم، موقعیت محلات نسبت به اماکن شناختهشده شهری در مشهد، مانند حرممطهررضوی یا باروی شهر و مانند آن. بر این عوامل، میتوان عوامل دیگری را هم افزود که فعلا بنای پرداختن به آنها را نداریم.
احتمالا قدیمیترین گزارشی که درباره تعداد محلات مشهد و نام آنها بهصورت دقیق در اختیار ما قرار دارد، گزارش موجود در کتاب «تاریخ حافظ ابرو» است؛ کتابی که آن را شهابالدینعبدا... خوافی، مشهور به «حافظ ابرو»، مورخ و جغرافیدان ایرانی قرن هشتم و نهم هجری که در سوم شوال سال ۸۳۳قمری (۱۳ تیرماه سال ۸۰۹ خورشیدی) دار فانی را وداع گفت و در مقبره «ابوالفرج زنجانی» (واقع در زنجان) به خاک سپرده شد، به رشته تحریر درآورد.
در این کتاب، اطلاعات جغرافیایی گرانسنگی وجود دارد که میتواند تصویری قابلمطالعه از فضای جغرافیای شهری مشهد در دوران حکومت شاهرخ تیموری و همزمان با احداث مسجدجامع گوهرشاد، در اختیار پژوهشگران بگذارد؛ دورانی که باید آن را «عصر گوهرشاد» در تاریخ مشهد مقدس بدانیم.
در متن کتاب «عبدا... خوافی» میخوانیم: «و این مشهد مقدس [را]چند محله است: محله کاریز، محله سناباد، محله چاهنو، محله دستجرد، محله منصوریه، محله ابوبکرآباد، محله پسباره. مزارعی که تعلق به مشهد دارد این است: مزرعه طرق، مزرعه سلامه، مزرعه سمزقند، مزرعه مهدیآباد، مزرعه سلوک و چاهنو، مزرعه سرمهی، مزرعه بدرآباد، مزرعه زبرکن (زیرکن)، مزرعه سوده، مزرعه مصاباد، مزرعه حسنآباد، مزرعه محمودآباد، مزرعه دهرود، مزرعه حرمکران، مزرعه امیرنیکروز، مزرعه کلاتهخلج، مزرعه سرکرد، مزرعه دستک، مزرعه خوشاب، مزرعه شادکن، مزرعه صفان، مزرعه حمید، مزرعه روسماباد».
در ادامه قصد داریم درباره مکانیابی این محلات و احیانا تاریخ مختصر آنها صحبت کنیم تا با این بررسی، به تصویری هر چند حدودی از جغرافیای مشهد در عصر گوهرشاد دست یابیم.
پیش از آنکه بخواهیم به موقعیت فعلی این محلات بپردازیم، ابتدا باید به این نکته مهم اشاره کنیم که اصولا مفهوم محله در مشهد ششصد سال پیش چه بوده و از چه ساختاری پیروی میکرده است. تا جایی که میدانیم و مورخانی مانند «ابناثیر» گزارش کردهاند، نخستین باروی مشهد در سال۵۱۵ قمری (۵۰۰ خورشیدی) ساخته شد؛ بارویی که البته همه شهر را در بر نمیگرفت و عمدتا اطراف حرمرضوی و برخی تأسیسات کنار آن کشیده شده بود.
از این زمان تا هنگام ساخت باروی شاهتهماسبی، گزارشی درباره ساخت بارو نداریم و از طرفی، میدانیم که مشهد بعد از هجوم مغولان میزبان جمعیت کثیری از افراد مناطق همجوار شد که برای فرار از غارتگری و کشتار مغولها، به مشهد که ظاهرا تا حدودی امنتر از دیگر نواحی بود، کوچ کردند و بر ساکنان آن به شکلی مؤثر و پردامنه افزودند؛ بنابراین در سال۸۰۰خورشیدی، محدوده اولیه و شاید محصور در باروی نخست، دیگر جوابگوی جمعیت موجود نبود.
به همین دلیل، باید مشهد را در سال گزارش حافظ ابرو، شهری فاقد بارو و بدون خطوط مرزی آشکار بدانیم. با چنین فرضی که مبتنی بر شواهد موجود و از اعتبار مناسبی برخوردار است، میتوان چنین پنداشت که فضای شهری و فضای حاشیه شهر، چندان قابلتفکیک از یکدیگر نبود. یکبار در همین صفحه و ضمن بررسی تاریخ «زرگران» توضیح دادیم که چگونه بخشی از این مزرعه داخل باروی شاهتهماسبی و بخشی از آن بیرون از این بارو قرار میگرفت.
در سال۸۰۰خورشیدی نیز وضعیت چیز متفاوتی نبود. مقایسه نام برخی محلات و مزارع حاشیه شهر، نشان میدهد که این مزارع تا داخل فضای شهری آن زمان توسعه یافته بود؛ شاخص چنین ادعایی، مزرعه «چاهنو» و محلهای به همین نام در مشهد است که به احتمال زیاد در امتداد یکدیگر و در مشرق شهر قرار داشت؛ بنابراین، وقتی از محله یا محلات در مشهد ششصد سال قبل صحبت میکنیم، فرض قرار گرفتن محلات درون باروی شهر، مانند آنچه در دوره قاجار و شش محله معروف آن (یعنی سراب، سرشور، عیدگاه، پایینخیابان، نوغان و بالاخیابان) وجود داشت، درخور اتکا و تصور نیست و باید گسترهای بسیار بیشتر از این را مد نظر بگیریم.
بهعبارتدیگر، شهر در حال توسعه دائمی بود و نمیشد برای آن مرزهای مشخصی را در نظر گرفت و احتمالا دراینباره که برخی از مزارع حاشیه نیز بهعنوان بخشی از فضای شهری تلقی شوند، تردیدهایی وجود داشت.
با این مقدمه، باید به سراغ محلاتی برویم که حافظ ابرو در کتاب خود از آنها نام برده است؛ محلاتی که قطعبه یقین، امروزه درون فضای شهری مشهد قرار دارند:
سناباد در تاریخ مشهد، نامی پرسابقه است. گزارشهای تاریخی نشان میدهد که قدمت سناباد به پیش از ورود اسلام به ایران باز میگردد. قدر مسلم آن است که میان آن سناباد و خیابانی که امروزه و به یادبود آن در شهر مشهد، سناباد خوانده میشود، ارتباطی جغرافیایی چندانی وجود ندارد.
خیابان امروزی در محدوده بیرون از باروی شاهتهماسبی قدیم قرار میگیرد. بنابراین، گریزی از اینکه محله سناباد را برساخته روی اراضی همان روستای قدیمی بدانیم، نداریم. این اراضی، گستره زیادی داشت و احتمالا از اطراف حرمرضوی تا منتهاالیه غربی شهر امتداد پیدا میکرد که البته، بخشهایی از آن را طی دورههای بعد، تغییرنام دادند و بر آن اسم دیگری نهادند.
بهطور حدودی میتوان محله سناباد قدیم را شامل محدودهای دانست که بعدها بخش عمده آن با نام «بالاخیابان» و «سراب» شناخته شد؛ هر چند که در تعلق بخشهایی از محله سرشور قدیم به محله سناباد ششصد سال قبل هم میتوان اظهارنظر موافق کرد.
کاریز یا قنات، نوعی فناوری انتقال آب ایرانی است که با اقلیم سرزمین ما تناسب کاملی دارد. در میان روستاهای اطراف مشهد، به نامهایی مانند «نوکاریز» و «کاریزک» برمیخوریم که قدمت زیادی دارند، اما با محله کاریز ششصدسال قبل، مرتبط نیستند. این محله که برچسب «کاریز» داشته، احتمالا بهدلیل استقرار مظهر قنات در آن با چنین عنوانی خوانده میشده است.
باتوجهبه اینکه قدیمیترین قنات تاریخ مشهد، «قنات سناباد» است که به احتمال بسیار زیاد، با وجود استفاده از دیگرقناتها برای تأمین شهر، در دوره مورد مطالعه ما همچنان اعتبار خود را حفظ کرده بود، میتوان عنوان «کاریز» را با موضوع «قنات سناباد» مرتبط دانست. میدانیم که محل مظهر این قنات، در «باغعنبر»، جایی در بالاخیابان امروزی قرار داشت.
برهمیناساس، باید محدوده محله کاریز را جایی در غرب حرممطهررضوی و در مجاورت محله سناباد فرض کنیم. با عنایت بهعنوان «کاریز»، این محله نباید دارای وسعت چندانی بوده باشد. این امکان وجود دارد که دیگر قناتهای مورداستفاده در این دوره نیز برای تقویت خروجی آب قنات سناباد، به سوی مظهر آن هدایت شده و به اعتبار نام محله کاریز، افزوده باشد.
وجهتسمیه «چاهنو» که احتمالا در دورههای متأخر با نام «چَهنو» شناخته میشود، بیارتباط با تأمین آب نیست وایبسا اشاره به فعالیت عمرانی گستردهای داشته باشد که در حدود این محله، برای تأمین آب موردنیاز کشاورزی صورت گرفته است. همانطور که در ابتدای نوشتار هم اشاره کردیم، چاهنو در کتاب حافظ ابرو، هم نام محله و هم نام مزرعه است.
در ارتباط جغرافیایی میان این دو، کمتر میتوان تردید کرد. امروزه کوچه طولانی چهنو، در شرق و جنوب شرقی شهر قابلردیابی است. در وقفنامههای قدیمی مشهد، مانند «وقفنامه مدرسه عباسقلیخان» صحبت از قنات چاهنو، بیرون از دروازه پایینخیابان به میان آمده است؛ همچنین، حافظ ابرو از مزرعه چاهنو در کنار مزرعه «سلوک» نام میبرد که بهاحتمال زیاد، همان مزرعه مشهور و وقفی «گوسلوک» در شرق مشهد است؛ بنابراین، بخش مهمی از اراضی شرق شهر مشهد ششصد سال قبل، در محدوده محله «چاهنو» قرار میگرفت.
این محله در دورههای تاریخی بعد، نام خود را در قالب اسم کوچه و حیطه حفظ کرد؛ اتفاقی که نشان از شهرت و جایگاه این محله قدیمی در تأمین نیازهای گوناگون شهر مشهد دارد.
دستجرد یا دستگرد نامی قدیمی در تاریخ مشهد محسوب میشود. یاقوت حموی در «معجمالبلدان» از روستای دستجرد در کنار شهر قدیمی نوغان یاد میکند. البته این نام، ظاهرا نامی رایج بوده و کاربری زیادی داشته است. در خراسان قدیم به نام «دستجرد» یا «دستگرد» زیاد برخورد میکنیم، مانند روستاهایی که با این نام در مرو و بلخ وجود داشت. مزرعه دستجرد در دورههای بعد نیز با همین نام شناخته و در وقفنامهها ثبت شده است.
خوشبختانه در «طومار عضدالملک» که یکی از اسناد وقفنامهای مهم در مجموعه آستانقدسرضوی محسوب میشود، حدود مزرعه دستجرد تعیین شده است: «حدی به اراضی الندشت، حدی به قبرستان خارج از دروازه عیدگاه، حدی به مزرعه تقیآباد، حدی به خندق شهر، ارگ و دروازه [آن]».
این محدوده نشان میدهد که دستجرد نیز، مانند چاهنو، مزرعهای وسیع بوده که بعدها و با ساخته شدن باروی شاهتهماسبی، بخشی از آن درون شهر و بخشی بیرون آن قرار گرفته است. شهرت دستجرد چنان بود که حتی دروازه ارگ را هم با نام دروازه «دستگرد» میشناختند و محمدکاظم مروی در «عالمآرای نادری» به این موضوع اشاره کرده است. باتوجهبه این توصیفات، احتمالا دستجرد در جنوبیترین نقطه مشهد ششصد سال قبل قرار داشته و از شمال با محله سناباد مرتبط بوده است.
حدود این محله، بهدلیل فقدان اطلاعات مربوط به آن، مشخص نیست؛ اما چندگزاره تاریخی برای شناسایی آن در اختیار داریم؛ اولا نام منصوریه در تاریخ مشهد میتواند یادآور خدمات «ابومنصور محمد بن عبدالرزاق توسی» باشد؛ سپهسالار خراسان در دوره سامانی که شرح ارادتش به امامرضا (ع) و اقدامات عمرانی انجامگرفته از سوی او در کتاب «عیون اخبارالرضا (ع)» ثبت و ضبط شده است.
ازآنجاکه در تاریخ این شهر، کسی را با نام و شهرت ابومنصور برای اطلاق این عنوان نداریم، میتوان این فرض را قابلمطالعه دانست. با قبول این فرض، باید منصوریه را محلهای نسبتاقدیمی در مشهد بدانیم؛ محلهای که شروع بنای آن با اقدامات عمرانی ابومنصور بوده است. برهمین اساس، میتوان چنین پنداشت که محله منصوریه، بخشی از قدیمیترین بافت شهری مشهد بوده که در دوره تیموری و
«عصر گوهرشاد»، بهصورت محلهای مستقل بروز و ظهور یافته است. محله منصوریه، احتمالا در نزدیکترین نقطه به حرممطهر قرار گرفته و در آن نشانههایی از فعالیتهای عمرانی مورداشاره بوده که بهمرور زمان از بین رفته و به تاریخ پیوسته است. هرچند آنچه گفتیم، تنها یک فرض تاریخی متکی به شواهد است و باید برای اظهارنظر قطعی تا حصول شواهد دقیقتر احتمالی، شکیبایی کرد.
شواهد تاریخی درباره ابوبکرآباد، دقیقا مانند منصوریه است؛ بااینحال، میتوان برای این نام نیز شواهدی در تاریخ یافت.
ابوالفضل بیهقی (درگذشته ۴۷۰ قمری) در کتاب تاریخ خود، ضمن اشاره به خدمات «سوری بن معتز» در مشهد، مینویسد: «سوری بن معتز با همه ستمکاری مردی نیکوصدقه و نماز بود، آثارهای خوش وی به توس هست، از آن جمله آنکه مشهد علیبنموسیالرضا را -علیه السلام- که بوبکر شهمرد کدخدای فائق خاصه خادم آبادان کرده بود، سوری در آنها زیادتهایی فرموده بود و منارهای کرد و دیهی خرید فاخر و بر آن وقف کرد.»
طبق گزارش بیهقی، «بوبکر شهمرد»، کدخدای «عبدا... بن فائق خاصه»، نقش مهمی در توسعه عمرانی حرمرضوی و اطراف آن داشت. بوبکر شهمرد تنها کسی است که در تاریخ مشهد میتوان ابوبکرآباد را به وی منتسب کرد؛ او، هم از نظر نام، هم از وجه خدمات شایسته این عنوان است؛ بااینحال، درست مانند تاریخ محله منصوریه، درمورد محله ابوبکرآباد نیز ناچار به اظهارنظر احتمالی و برگرفته از «عقل تاریخی» هستیم. اگر فرض انتساب را درست بدانیم، محله ابوبکرآباد نیز باید مانند محله منصوریه، در نزدیکترین مکان ممکن به حرمرضوی قرار داشته باشد؛ محدودهای که درمورد شمالی یا جنوبی بودن آن نمیتوان با یقین سخن گفت.
پسباره را در معنای تحتاللفظی باید «پشتبارو» معنی کرد؛ یعنی محلهای که پشت بارو قرار داشته است. ممکن است برخی به اشتباه «پسباره» را با کلمه «پیبهره» یا «پیبارو» که هنوز هم در مشهد مورداستفاده است، یکی فرض کنند؛ اما چنین نیست و معنای واژه دوم بیشتر بهصورت «کنار بارو» یا «مجاور بارو» قابل عرضه است.
تنها بارویی که در مشهد سال۸۰۰خورشیدی میشناسیم، باروی سیصدسالهای است که به دستور ابوطاهر قمی ساخته شده بود. ظاهرا این بارو یا قلعه -چنانکه گفتیم- فضای اطراف حرمرضوی را در بر میگرفت. قرنها بعد، در سال ۱۲۳۹ خورشیدی، خانیکوف در توصیف حرم رضوی و اماکن متبرکه، آنها را محدود به «قلعه مقدس» دانست.
البته تطبیق دو موضوع با هم ساده نیست، اما به احتمال زیاد، خانیکوف این لفظ را از سخن مردم اقتباس کرده است و معلوم میشود که در حافظه تاریخی اهالی مشهد، وجود بارویی در اطراف حرمرضوی ثبت و ضبط بوده است. محله «پسباره» به احتمال زیاد، همان فضای سنتی محصورشده در سال۵۰۰خورشیدی بوده است؛ فضای اطراف حرمرضوی و محدودهای که امروزه آن را -با اغماض- به نام «منطقه ثامن» میشناسیم.